شنبه 4 مهر اولین روزی بود که مامان میخواست آیدین 2 سال و 5 ماه و 12 روزه رو بفرسته مهد کودک نه اینکه خودش بخواد بره سر کار نه چون اصلا کارمند نیست یه لیسانس بیکاره و مشغول خونه داری و بچه داری هست فعلا اما از اینکه تو شهر غریب زندگی میکنه و بابایی هم که همش میره اداره و حسابی ما دوتا تنها هستیم واقعا اذیت میشه و نتیجه این تنهایی رو از روی رفتارهای من وقتی که تو یه جمع شلوغ قرار میگیرم یا حتی تو جمع خونواده هامون هستیم به راحتی میشه دید فقط بغل مامان و بابام نشستم و نگاه میکنم منی که از صبح که بیدار میشم تا شب کله مامانم رو میبرم از بس براش حرف میزنم و باهاش بازی میکنم و براش شعر میخونم بیرون از خونه سک...